سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رسم عاشقی

چند شب می خوام بیام بنویسم اما هم اینترنتم مشکل داره و هم اینکه مثلا" دارم درس می خونم و کمتر میام نت!

جمعه شب بود با امید چت می کردم،راجع به یه موضوعی صحبت می کردیم و وقتی تمام شد خواستیم خداحافظی کنیم گفتم:امید!

(یه دفعه به ذهنم رسید چیزی رو بهش بگم،اما واقعا" مردد بودم)

گفتم:هیچی،نمی دونم باید بگم یا نه ولی اون اصرار کرد که بگم...

گفتم:می دونی که شروع کردم به درس خوندن و الان کنکورم برام خیلی مهمه،و خیلی مشتاقم قبول شم!

گفت:خدا رو شکر،خیلی عالیه...

گفتم:همه اینا رو گفتم تا بگم من نیاز به آرامش دارم،!حداقل تا پایان بهمن ماه!

گفت:خوب چه کاری از دست من بر میاد؟!

گفتم:تو خیلی خوب منو میشناسی،با روحیه من آشنایی داری،می دونی چی عذابم میده و چی ناراحتم می کنه،از تو به عنوان یه نفر که تو زندگیم تاثیر داره می خوام حمایتم کنی!(خدا می دونه اون لحظه از حرفم خجالت کشیدم!چون دلیلی نداره من چیزی رو ازش بخوام،اصلا" نباید هیـچگونه توقعی ازش داشته باشم اما....با همه این تفاسیر بهش گفتم!)

گفت:حتما"!ما که با هم این حرفها رو نداریم،از این به بعد سعی می کنم کارهایی رو که ناراحتت می کنه انجام ندم....

ازش تشکر کردم و کلی هم شرمنده اش شدم...

خیلی سر به سرم گذاشت همون شب و من هم بیخوابی زده بود به سرم اینقدر خندیدم که دلدرد شدم!تا ساعت 1:15 نذاشتم بخوابه!(بی جنبگی تا این حد؟!)

اون روز برام یه اس ام اس با حال داد،دو سه تایی جواب بهش دادم و بعد هم کات!!

دوشنبه دلم یه جورایی بود!!نمی دونم چرا فکر می کردم تو راهه و داره میاد!!(صبح شمردم روزها و به 136 که رسیدم تعجب کردم!!چون رکورد ندیدن زده شد!)به رسم عادت دیرینه رفتم صدقه گذاشتم کنار و آیه الکرسی خودنم!!(هر چی به خودم می گفتم اولا" تو که نمی دونی اومده یا نه،ثانیا" به تو چه!!ثالثا" گیریم که اومده باشه بازم به تو چه!!)اما.......

شب رفتم تو رختخواب و بعد از کلی وقت دوباره اس ام اس هاش رو خوندم،یکی بود که دقیقا" مثل امشب برام فرستاده بود:

حافظ از چشمان قشنگ تو غزل ساخت

وقتی که تو را دید به چشمان تو دل باخت

نقاش ازل تا که به چشمان تو پرداخت

دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت.....

(امیدوارم درست نوشته باشم!چون حوصله ندارم از رو گوشیم بنویسم!)

و بعد هم خوابم برد..........

دیشب نسرین می گفت داره میاد!!یعنی من یه روز زودتر به دلم افتاده بود!فقط آرزو کردم سالم برسه و دیگه برام مهم نیست چی میشه و ....

نسرین می گفت غرورت رو که همون بهای عشقت هست بذار زیر پا و براش یه پیام بده!کسی که تو راه هست خوشحال میشه...

اما من گفتم بهای عشقم چیزای سنگین تر از غرورم بود که پرداختش کردم!پیشاپیش،نقد نقد!!خدا می دونه که کم نذاشتم و وقتی پاش برسه عین یه کوه می ایستم پای همه چیز......

اون روز می گفت این دفعه که اومدم یه قرار می ذاریم با بچه ها می ریم بیرون!!می خوام واسه اینکه حسن نیتم رو بهت ثابت کنم این کارو انجام بدم!!!!!تا فکر نکنی من نمی خوام ببینمت!تا فکر نکنی من بدم!!!

من که کلا" می دونم چه اتفاقی می افته ولی واسه اینکه مطمئن شم 2 روز دیگه صبر می کنم!!!!!

از همه شما می خوام که وقتی دلتون خدایی شد من رو از یاد نبرید....

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 89/9/11ساعت 12:37 صبح توسط Ghazal نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin